رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

بدون عنوان

این هم از 7 سین 92 در کنار رادینم   اینجا هم همونطوری که قبلا هم گفتم شما تا نیم ساعت قبل از سال تحویل بیدار بودی و موقع سال نو خوابیدی تا بعد از سال نو بیدار شدی هر کاری کردیم که بیدار بشی نشد من وبابا جونی هم سال نورو شیرین  شروع کردیم و شمارو هم سهیم کردیم و دورو اطرافتون و  با شکلات شیرین کردیم   این هم اولین مسافرت زیارتی سال 92 به جمکران   خب زشته لباست کوووووووووووووووووووو   تنها عکسی که از شما و سفره هفت سین داشتم همین بود شرمنده پسرم اگه دوست نداری .من که عاشق همه ی عکساتم شاید در آینده خودت دوست نداشته باشی ...
31 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

تولد صفر سالگی رادینی بابا جونی هر ماه به مناسبت ماه گرد تولدت یه کیک کوچولو می گیره و دور هم این اتفاق قشنگ و جشن می گیریم این هم اولین خواب رادینی داخل خونه ی خودمون بعد از 15 روز این هم یه خواب قشنگ و رویایی خونه ی مامان جونی که شما دست در دست بابا جونی خوابیده بودی   قربون اون ذستای کوچولوت برم که هر کسی که این وضعیت و می دید می گفت پسرتون چه خصیصه در صورتی که بعدا متوجه سدن که اشتباه فکر می کردن این هم یه خواب خوشمزه ی دیگه این هم مسیحا جونی پسر عموی شما   چند تا عکس خوشمزه ی دیگه   ...
31 ارديبهشت 1392

31 اردیبهشت 92

بار هم تاخیر مامان جونی ببخشید پسر نازم ما 3 روزی بود که خونه ی مامان جونی بودیم همین جوری اتفاق خاصی نیافتاده بود فقط 2روز پیش رفتیم دیدنی دانیال کوچولو نوه ی عموی مامان میشه که فکر کنم 2 ماه از شما کوچیکتره 2 ماهی بودکه نبود رفته بود مسافرت پیش مامان بزرگ بابابزرگش وای مامانی ماشالله نمیدونی چه قدر بزرگ شده هزار ماشالله دیروز هم من و بابا جونی بردیم دکتر هم برای قد و وزنت هم اینکه یه مقدار عطسه داشتی که نگران بودم نکنه سرما خورده باشی که اقای دکتر گفت نه سرمانیست یه نوع ویروسه که جای نگرانی نیست که خدارو شکر با قطره هایی که دیشب مصرف کردی و داخل بینیت ریختم امروز عالی بودی واما نکته ی مهم اینه ...
31 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

این هم اون عکس هایی که پسر قشنگم قولش  و داده بودم ببخشید که دیر شد باور کن مامانی خیلی تلاش کردم که زودتر از اینا بشه ولی نشد خیلی سرم شلوغ بود الان هم با اینکه دیر وقته ولی به عشق تو پسرم موندم و تا اونجایی که بتوننم میزارم و میرم بوووووووووووووووووووووووس   لحظه ی تولد پسر م خوش اومدی نازنینم       مهر پای رادینی پسر قشنگم همه با انگشت مهر میزنن شما چرا با پا مهر زدی           قربون این چشمات برم که اصلا دوست نداشتی بازشون کنی       &nbs...
24 ارديبهشت 1392

کرج اردیبهشت 92

عسل مامان همون جوری که قول داده بودم قرار شد خاطرات قشنگ کرج و برات ثبت کنم خیلی خوش گذشت چون مامانی هم اومده بود و همه با هم جمع بودیم 5 شنبه تا رسیدیم یک ساعت بعد از ما مامانی اومد خونه ی مامان بزرگ ( مامان بزرگ بابا جونی) آب و هوا اینقدر خوب بود که نگو ولی دیگه آخر شب سرد شد و من نگران سرماخوردنت بودم که ترجیح دادم لباسات و زیاد کنم که همین کارم کردم فرداش هم قرار شد که بعد از نهار بریم باغ خاله جونی(خاله ی بابا جونی) که همین هم شد ساعت 5 بود رفتیم باغ و کلی هم عکس گرفتیم و کلی هم خوش گذشت فقط اینکه ساعتای 6 بود که هوا ابری شد ناچار شدیم بریم داخل اتاق نتونستیم از طبیعت استفاده ببریم البته شما بردی هااااا قربونت برم من...
23 ارديبهشت 1392

عزیزترینم تولدت مبارک

نازنینم تولدت هزاران بار مبارک با اینکه همه ی حرفارو رادینی به باباجونش زد و همه رو کامل کرد ولی جا داره که من هم به نوبه ی خودم به عشق آسمونیم تبریک بگم ان شالله جشن 120 سالگیت و همین جا توی کلبه ی کوچولوی پسرم دور هم خوش و خرم و سلامت جشن بگیریم تویی که وجودت برای من بهانه ی قشنگیه برای زندگی کردن . در آخر این جمله رو با هزاران بوسه و عشق از طرف خودم تقدیمت میکنم نگاهت را قاب میگیرم در پس آن لبخند که به من شورو و نشاط و زندگی میبخشد امروز روز توست تولدت مبارک ...
22 ارديبهشت 1392

تولد بهترین و عزیزترین بابای دنیا

بابا جونی من با هر تبسمت هزاران بار میشکفم و با هر تپش قلبم هزار بار نامت را میخوانم اگر بر روی زمین تنهایم تو مثل ماه نگاهم میکنی من با وجود نازنینت سجده ی شکر میگزارم تولذدت مبارک باباجونی رادین   این گل هم با هزاران عشق تقدیم بابا جونیم   این هم یه کیک خوشمزه برای بابای خوشمزه     این هم تزیینات       این هم شیرینی         این هم کادوی من و مامان   ...
22 ارديبهشت 1392

18 اردیبهشت92

پسر نانازم  امروز اتفاق خاصی نیافتاده بود فقط اینکه خاله جونی امروز ساعتای 8 بودکه شمارو اومد برد خونه ی مامان جونی تا ساعت 10 بود که خودم اومدم دنبالت توی این فاصله کلی از کارای عقب افتادم و انجام دادم و قرار بر این شد که فردا و پس فردا رو بریم کرج چون مامانی میره ما هم با مامانی میریم کرج تا دور هم باشیم ما تا 2 روز نیستیم و من هم نمی تونم بیام به کلبه ی قشنگت سر بزنم احتمالا شنبه یه سری بزنم چون جمعه اگه بیاییم من خسته ام و فکر نکنم بتونم بیام و خاطراتت و ثبت کنم ولی قول میدم که تو ذهنم حکشون کنم و بعدا برات اینجا به یادگار بزارم با کلی عکس و خاطره ی خوش برمیگردیم تا شنبه بای ...
19 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

پسر قشنگم امروز من وبابایی شمارو بردیم نمایشگاه گل که از طرف شهرداری تهران بنا شده بود و این نمایشگاه هم سیار بود که از بوستان لاله به طرف برج میلاد به راه افتادن زمانی که ما رسیدیم دیگه دقیقه های آخر ساعت کاری نمایشگاه بود به خاطر همین من و بابا جونی از همین فرصت کم استفاده کردیم و چند تا عکس خوشگل انداختیم مجسمه هایی از گل که همشون مجسمه های گلی حیوانات بودن غیر از یه دونه که کلاه قرمزی و پسر خاله وپسر عمه زا بود که من از اون بیشتر خوشم اومد  الان هم عکساش و میزارم چون دلم نیومد بزارم برای فردا                  &nb...
17 ارديبهشت 1392